محل تبلیغات شما




دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌ دو نفر در مدرسه: فرد اول می‌گفت: چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مدادبرداشته بودم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

یه دل پر از حرف